جدول جو
جدول جو

معنی خرده مینا - جستجوی لغت در جدول جو

خرده مینا(خُ دَ / دِ)
خردۀ مینا. مینای شکسته و ریزه ریزه شده. (برهان قاطع) (از آنندراج) : موضعی خوش خرم و درختان درهم گفتی که خردۀ مینا بر خاکش ریخته و عقد ثریا از تاکش درآویخته. (گلستان) ، شراب لعلی. (برهان قاطع) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرگاه مینا
تصویر خرگاه مینا
کنایه از آسمان، کلّۀ خضرا، چرخ دولابی، چرخ مینا، چرخ کبود، طاق فیروزه، طارم فیروزه، طارم نیلگون، گنبد طارونی، طاق مقرنس، چرخ گردان، طاق نیلوفری، چرخ کبود، سقف مینا، طاق طارم، گنبد کبود، چرخ چنبری، چرخ اخضر، چرخ آبنوس، گنبد لاجوردی، چتر آبگون، طاق کحلی، چرخ آبنوس، رواق نیلگون، چرخ چنبری، چرخ اخضر، سقف لاجورد، چرخ گردان، خرگاه سبز، پردۀ نیلگون، طارم اخضر، رواق فلک، چرخ نیلوفری، تشت غربالی، چرخ بلند، طارم اطلس، طاق مینا، چرخ خضرا، رواق زبرجد، چرخ روان، چرخ مقوّس، چرخ دوّار، دریای اخضر، طاس افلاک، چادر لاجوردی، خرگاه گردان، چرخ مینا، رواق چرخ، طاق لاجوردی، چرخ دولابی، چرخ نیلوفری، طاس نگون، رواق کبود، طاس آبگون، طاق خضرا، طاق ازرق، چتر کحلی، قبّه خضرا، چرخ دوّار، چرخ مقوّس، چرخ بلند، چرخ روان، چرخ خضرا، کلّۀ نیلوفری، قلزم نگون، چتر مینا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
زیرکی، هوشمندی، در امری دقت و باریک بینی کردن، مراقبت از امور جزئی، کنجکاوی، هوشیاری
باریک بینی، موشکافی، خرده کاری، خرده شناسی، خرده گیری، خرده دانی، نازک بینی، نازک اندیشی، نکته سنجی، نکته دانی، ژرف یابی، ژرف بینی، ژرف نگری، غوررسی، مداقّه، تدقیق، تعمّق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرده بین
تصویر خرده بین
باریک بین، مراقب امور جزئی، دقیق، عیب جو، ایرادگیر
موشکاف، خرده کار، خرده شناس، خردانگارش، خرده گیر، خرده دان، نازک بین، نازک اندیش، نکته سنج، ژرف یاب، ژرف بین، مدقّق، غوررس
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ / دِ)
خرده گیری. نقد. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
خنده دار. مضحک. (یادداشت بخط مؤلف) :
گفت لاغی خنده مین تراز دو بار
کرد او آن ترک را کلی شکار.
مولوی.
خنده مین تر از تو هیچ افسانه نیست
بر لب گور خراب خود بایست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
ناقد. نقدکننده. (یادداشت بخط مؤلف) ، آنکه از کوچه ها چیزهای کم ارز برچیند. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرده چین خوان انعام کسی بودن، بکمک و اعانت کسی زندگی کردن
لغت نامه دهخدا
(بِ هََ زَ دَ / دِ)
باریک بین. تیزفهم. هوشمند. باتمییز. دقیق. (ناظم الاطباء). باریک بین (لغت محلی شوشتر). کنایه از باریک بین و نکته دان. (آنندراج). عاقبت اندیش:
با عدوی خرد مشو خردکین
خرد شوی گر نشوی خرده بین.
نظامی.
چنین فتنه ای را که شد گرم کین
اگر خرده بینی بخردی مبین.
نظامی.
بفکر معنی نازک چو مو شدم باریک
چه غم ز موی شکافان خرده بین دارم.
صائب.
، عیب بین. (ناظم الاطباء) :
عزب را نکوهش کند خرده بین
که میرنجد از خفت وخیزش زمین.
سعدی (بوستان).
خرده بیناننددر عالم بسی
واقفند از کار و بار هر کسی.
شیخ بهائی.
- خرد خرده بین، عقل نکته سنج. عقل نکته بین
لغت نامه دهخدا
(گَ دَ نِ)
قسمت باریک و بالای مینا یا ظرف شراب:
بخاک افتم ز تخت سلطنت چون در نماز افتم
چو آید گردن مینا به کف مالک رقابم من.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ مُ قَوْ وا)
قطعات ریز مقوا. قطعات کوچک مقوا که پس از برش بدست می آید و برای مصرف خمیر مقوا بکار رود
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ یِ)
خندۀ می. خندۀ شراب. رجوع به خندۀ می شود
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ)
ادارک. فراست. دقت. زیرکی. هوشمندی. (ناظم الاطباء) :
چو با کژدمی گرم کینی کنی
مبین خردش ار خرده بینی کنی.
نظامی.
، نکته بینی. عیب بینی:
که طفلی خرد با آن نازنینی
کند در کار از ایشان خرده بینی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(خَ هَِ)
کنایه از آسمان. (برهان قاطع). سماء
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرده بین
تصویر خرده بین
دقیق، تیز فهم، باریک بین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
ادراک فراست زیرکی هوشمندی، عاقبت اندیشی، ایراد گیری اعتراض
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
هوشمندی، فراست، ایرادگیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرده بینی
تصویر خرده بینی
ابزرواسیون
فرهنگ واژه فارسی سره
ایرادگیری، عیب جویی، خرده دانی، موشکافی، تیزبینی، خرده پژوهی، تیزفهمی، دقت، کنجکاوی، نقادی، کوته بینی، کوته نظری
متضاد: کلان نگر، نکته سنجی، نکته بینی، نکته دانی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باریک بین، دقیق، خرده پژوه، موشکاف، تیزبین، کنجکاو، ایرادگیر، خرده گیر، معترض، عیب جو، نکته سنج، نکته گیر، نکته بین، نکته دان، کوته بین، کوته نظر
متضاد: کلان نگر
فرهنگ واژه مترادف متضاد